۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۹

همین تا از نگاهی بی قرارم میتوان کردن
ز وصل خویش فکری هم بحالم میتوان کردن

سگانش را نکرد از الفت من منع پنداری
نمیداند چه سان بی اعتبارم میتوان کردن

چنین کز من زخلف وعده داری شرم اریکره
وفای وعده چون خود شرمسارم میتوان کردن

زکشتن کردیم گرای جفاجو ناامید از خود
به زخم ناوکی امیدوارم میتوان کردن

دلا گیرم در آهت نیست تأثیر از شرار آن
نه آخر چاره ی شبهای تارم میتوان کردن

توان کردن از آن لب عقده هم باز از کارم
اگر صد عقده از زلفت به کارم میتوان کردن

غم عشق اختیاری نیست لیک از مژده وصلی
علاج گریه ی بی اختیارم میتوان کردن

بجز کشتن که آن هم غایت مقصود من باشد
بگو ای بی وفا دیگر چه کارم میتوان کردن؟

شدم راضی به هر دردی (سحاب) اکنون که دانستم
گرفتار بلای هجر یارم میتوان کردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.