۳۰۴ بار خوانده شده
قوت بار عشق تو مرکب جان نمیکشد
روشنی جمال تو هر دو جهان نمیکشد
بار تو چون کشد دلم گرچه چو تیر راست شد
زانکه کمان چون تویی بازوی جان نمیکشد
کون و مکان چه میکند عاشق تو که در رهت
نعرهٔ عاشقان تو کون و مکان نمیکشد
نام تو و نشان تو چون به زبان برآورم
زانکه نشان و نام تو نام و نشان نمیکشد
راه تو چون به سرکشم زانکه ز دوری رهت
راه تو از روندگان کس به کران نمیکشد
در ره تو به قرنها چرخ دوید و دم نزد
تا ره تو به سر نشد خود به میان نمیکشد
گشت فرید در رهت سوخته همچو پشهای
زانکه ز نور شمع تو ره به عیان نمیکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
روشنی جمال تو هر دو جهان نمیکشد
بار تو چون کشد دلم گرچه چو تیر راست شد
زانکه کمان چون تویی بازوی جان نمیکشد
کون و مکان چه میکند عاشق تو که در رهت
نعرهٔ عاشقان تو کون و مکان نمیکشد
نام تو و نشان تو چون به زبان برآورم
زانکه نشان و نام تو نام و نشان نمیکشد
راه تو چون به سرکشم زانکه ز دوری رهت
راه تو از روندگان کس به کران نمیکشد
در ره تو به قرنها چرخ دوید و دم نزد
تا ره تو به سر نشد خود به میان نمیکشد
گشت فرید در رهت سوخته همچو پشهای
زانکه ز نور شمع تو ره به عیان نمیکشد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.