۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۹

غم عشق تو را دلهای ویران خانه بایستی
که آن گنج است و جای گنج در ویرانه بایستی

به آسانی نشاید زین دوره پی برد بر مقصد
ره دیگر میان کعبه و بتخانه بایستی

به دل دادند شوق و ناله این را سوختن آن را
که گل را عندلیب و شمع را پروانه بایستی

سر زلف دلاویز بتی زان دام دلها شد
که زنجیری به پای این دل دیوانه بایستی

به یاد افسانه ی مهر و وفا دارم بسی اما
تو را ای بی وفا گوشی بر این افسانه بایستی

به ترک باده پیمان بسته ام با زاهد و اکنون
برای امتحان من یکی پیمانه بایستی

نبایستی که زاهد پی برد نشئه صهبا
و گرنه در جهان هر مسجدی میخانه بایستی

(سحاب) از کوی او گیرم ز جور مدعی رفتم
از او یک لحظه بایستی صبوری یا نه بایستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.