۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۰

ای صاف تر ترا ز هر آئینه سینه ای
آرد مگر در آینه رویت قرینه ای

مایل برحم شد فلک کینه جو به من
با من ولی هنوز تو در فکر کینه ای

خورشید اگر چه شاه سپهر است لیک هست
در خیل بندگان کمینت کمینه ای

اهل هوس چو ما بتو مایل ولی کجا
دارد صفای آینه هر آبگینه ای؟

عالم ز اشکم ار شده ویران ترا چه غم
از اینکه ایمن است ز طوفان سفینه ای

اندیشه ای ز مفلسیم نیست تا مراست
از گنج عشق در دل ویران دفینه ای

خوبان بجای زر نستانند در نظم
ورنه (سحاب) دارم از این در خزینه ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.