۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

سر به سر کار جهان گر تو بدانی هیچست
به همه کار جهان چون نگرانی هیچست

در دل تو اثر مهر و وفا می باید
ور نه ای دوست مرا یار زبانی هیچست

راز سربسته ی ما را مگشا پیش صبا
زآنکه چون باد صبا پرده درانی هیچست

نیک و بد پیش تو جانا همه یکسان گذرد
چون نکویی ز بدی باز ندانی هیچست

بنده باید که زجان بنده ی ما می باشد
ورنه پیش عقلا بنده ی نانی هیچست

عهد بستی که نگردی به سر از کوی وفا
دل ما گر تو کنون در غم جانی هیچست

به جهان دل منه ای عاقل اگر هش داری
که غم و شادی دوزان چو تو دانی هیچست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.