هوش مصنوعی: این متن به بیان مفاهیم عرفانی و فلسفی درباره عشق، هستی، و رابطه بین انسان و عالم می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی بی‌پایان و درد بی‌درمان سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که تنها کسانی که نور جان دارند، می‌توانند حقیقت را درک کنند. همچنین، متن به ناتوانی انسان در فهم کامل هستی و نیاز به تسلیم در برابر عشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۲۳

آنچه نقد سینهٔ مردان بود
زآرزوی آن فلک گردان بود

گر از آن یک ذره گردد آشکار
هر دو عالم تا ابد پنهان بود

در گذر از کون تا تاب آوری
خود که را در کون تاب آن بود

آن فلک کان در درون عاشق است
آفتاب آن رخ جانان بود

گر فرو استد ز دوران این فلک
آن فلک را تا ابد دوران بود

نور این خورشید اگر زایل شود
نور آن خورشید جاویدان بود

زود بیند آن فلک و آن آفتاب
هر که را یک ذره نور جان بود

وانکه نور جان ندارد ذره‌ای
تا بود در کار خود حیران بود

چند گویی کین چنین و آن چنان
تا چنینی عمر تو تاوان بود

کی بود پروای خلقش ذره‌ای
هر که او در کار سرگردان بود

پای در نه راه را پایان مجوی
زانکه راه عشق بی‌پایان بود

عشق را دردی بباید بی قرار
آن چنان دردی که بی درمان بود

گر زند عطار بی این سر نفس
آن نفس بر جان او تاوان بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.