۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۴

الا ای سرو ناز نازپرورد
تنت بادا جدا از رنج و از درد

عزیز من خبر داری ز حالم
که روز هجر تو با ما چها کرد

نگارینا به حالم رحمت آور
که با غم جفتم و از و صل تو فرد

تو می دانی که از هجر تو دارم
سرشکی ارغوانی و رخی زرد

به درد عشق جانانم قرینست
دلی گرم و رخی زرد و دمی سرد

نیارم بر سر کویت گذشتن
که با عشقت نیارم شد هماورد

مبادا کز من خاکی نشیند
نگارینا دمی بر دامنت گرد

تو بس شیرین زبان یاری همانا
به شیر و شکّرت مادر بیاورد

جهان در باز جان و دل که جان را
دریغ از کس نمی دارد جوانمرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.