۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۳

مرا با درد عشقت آفریدند
میان عاشقان ما را گزیدند

دل و جان در سر کار تو کردیم
جهانی قصه ی دردم شنیدند

بسی گشتند در بستان فردوس
چو بالایت سهی سروی ندیدند

عجب نامهربانی با من ای دوست
چرا مهر تو را از ما بریدند

برآمد ماه رویش شام بر بام
همه چشمی در او از دور دیدند

چو دیدند آن مه خورشید منظر
سرانگشت تعجّب را گزیدند

بگفتم ماه رویا بی وفایا
بگفت آری بدین عیبم خریدند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.