هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به زیبایی و عظمت معشوق (معشوق الهی) می‌پردازد. شاعر از نور و جمال معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق به او باعث می‌شود عاشقان از خود بی‌خود شوند و به عالمی فراتر از دنیای مادی برسند. همچنین، شاعر از رهایی از مکان و رسیدن به لامکان در پرتو عشق الهی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۳۵۷

چو نقاب برگشائی مه آن جهان برآید
ز فروغ نور رویت ز جهان فغان برآید

همه دورهای عالم بگذشت و کس ندانست
که رخ چو آفتابت ز چه آسمان برآید

ز دو لعل جان‌فزایت دو جهان پر از گهر شد
چو تو گوهری ندانم ز کدام کان برآید

دل و جان عاشقانت ز غمت به جوش آید
چو ز سر سینه نامت به سر زبان برآید

ره عشق چون تویی را که سزد، کسی که بیخود
چو فرو شود به کویت ز همه جهان برآید

چه ره است این که هرکس که دمی بدو فروشد
نه ازو خبر بماند نه ازو نشان برآید

همه عمر عاشق تو شب و روز آن نکوتر
که ز کفر و دین بیفتد که ز خان و مان برآید

ز حجاب اگر برآیی برسند خلق در تو
پس از آن دم اناالحق ز جهانیان برآید

منم و غم تو دایم که کسی که در غم تو
به تو در گریخت غمگین، ز تو شادمان برآید

چو غم تو هست جانا چه غمم بود که دل را
غم تو به غمگساری ز میان جان برآید

ز پی تو جان عطار اگرش قبول باشد
ز مکان خلاص یابد چو به لامکان برآید
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.