۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۷

دیگر چه فتنه می کند این باد مشک بیز
گر عاقلی دلا به سوی بوستان گریز

از باد صبحدم به چمن بین شکوفه ها
بنشین به زیر آن و شکوفه به سر بریز

ای نور هر دو دیده بینا ز روی لطف
با غمزه گو که بی گنهی خون ما مریز

دل رفت در شکنج دو زلفش مقام کرد
از وی بگو که چون بردش کس به تیغ تیز

دانی که رستخیز قیامت چگونه است
روز فراق بین که چنانست رستخیز

گم کرده ای دلا به سر کوی یار هوش
بی حاصلست خاک درین ره کنون مبیز

تا کی جهان به درد غمش مبتلا شوی
مشکل توان نمودن با بخت بد ستیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.