هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن می‌گوید و از درد دوری از معشوق شکایت می‌کند. او خود را در وضعیتی ناامید و درمانده توصیف می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به او نگاهی کند، حتی اگر این نگاه پنهانی باشد. شاعر عشق خود را به معشوق به‌عنوان تنها نجات‌دهنده‌اش می‌داند و از اینکه در دریای هجران غرق شده است، سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۹۹

جان به لب آوردم ای جان درنگر
می‌شوم با خاک یکسان درنگر

چند خواهم بود نی دنیا نه دین
عاجز و فرتوت و حیران درنگر

دور از روی تو کار خویش را
می‌نبینم روی درمان درنگر

می‌فروشم آبروی خویشتن
بر درت چون خاک ارزان درنگر

گر نگه کردن به من ننگ آیدت
سوی من از دیده پنهان درنگر

تا فتادم از تو یوسف‌روی دور
مانده‌ام در چاه و زندان درنگر

بی سر زلف تو چون دیوانه‌ای
سر نهادم در بیابان درنگر

چون به جز تو ننگرم من در دو کون
تو به من نیز آخر ای جان درنگر

عشق در وصل تو عطار را
کرد غرق بحر هجران درنگر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.