۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۷

پیش چوگان جفایت صنما چون گویم
قصّه ی درد خود و جور تو را چون گویم

چون طبیب از من بیچاره ملولست مدام
چاره درد دل خسته چرا می جویم

خبرت نیست نگارا ز غم هجرانت
که به خون دل و دیده رخ جان می شویم

چون امید من دلخسته تویی در عالم
به علی رغم حسودان نظری کن سویم

بشنو از من که به جان آمدم از درد فراق
من آشفته که بر روی تو همچون مویم

تا چند گفتند که باز از سر پیمان رفتی
مشنو ای دوست خدا را سخن بد گویم

تا جهان باشد و جان هست و نفس خواهد بود
من ره عشق تو را از دل و جان می پویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.