۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۳

ای ما جهان و جان را بر باد عشق داده
وز دیده در فراقت صد جوی خون گشاده

مهر تو در دل ما تا هست روح باقیست
با عشق چون بزادی مادر مرا بزاده

عشق تو شهسواریست بر بادپای چون برق
با او چه گونه کوشد مسکین دلی پیاده

گویی مرا ملولی ای جان و دل چه گویم
ناخوش دلم ز هجران تو سرخوشی ز باده

با سرو آب می گفت سرکش چنین چرایی
تو سر کشیده و ما سر در پیت نهاده

ابروی و چشم خوبان دل می برند از آن روی
پیوسته میل دلها بر عارضیست ساده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.