۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲۴

بو که آن ماه من اندر چمن آید روزی
حال زار منش اندر نظر آید روزی

گرچه پیچید عنان از من بیچاره به خشم
خبری زان بت بدخو مگر آید روزی

ور چه مستست چو آن نرگس رعنا همه روز
بو کز آن بی خبری با خبر آید روزی

با کمان خانه ابروت .......
تیر آه دل من با سپر آید روزی

تا به کی در ظلمات شب هجران باشم
آفتابی مگر از وصل برآید روزی

گل بستان امید من خون گشته جگر
مگر از آب دو چشمم به سرآید روزی

من به بوی کرمش گرد جهان می گردم
کز در لطف مگر باز درآید روزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.