هوش مصنوعی: این متن به مفهوم عشق حقیقی و بی‌نهایت می‌پردازد و بیان می‌کند که عشق واقعی هیچ غایت و نهایتی ندارد. همچنین، به موضوعاتی مانند هدایت، جنایت، حکمت و پیری اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که بدون درک صحیح و پیری معنوی، رسیدن به حقیقت ممکن نیست.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جنایت و هدایت ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۴۲۷

عشق آن باشد که غایت نبودش
هم نهایت هم بدایت نبودش

تا به کی گویم که آنجا کی رسم
کی بود کی چون نهایت نبودش

گر هزاران سال بر سر می‌روی
همچنان می‌رو که غایت نبودش

گر فرو استد کسی مرتد شود
بعد از آن هرگز هدایت نبودش

گر فرود آید به یک دل ذره‌ای
تا به صد عالم سرایت نبودش

صد هزاران خون بریزد همچو باد
زانکه چون آتش حمایت نبودش

نیستی خواهد که از هر نیک و بد
از کسی شکر و شکایت نبودش

تو مباش اصلا که اندر حق تو
تا تو می‌باشی عنایت نبودش

هر که بی پیری ازینجا دم زند
کار بیرون از حکایت نبودش

بر پی پیری برو تا پی بری
کانکه تنها شد کفایت نبودش

وانکه پیری می‌کشد بی دیده‌ای
زین بتر هرگز جنایت نبودش

چون نبیند پیر ره را گام گام
کور باشد این ولایت نبودش

سلطنت کی یابد ای عطار پیر
تا رعیت را رعایت نبودش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.