۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۰

صبح برانداخت نقاب ای غلام
می‌ده و برخیز ز خواب ای غلام

همچو گلم بر سر آتش نشاند
شوق شراب چو گلاب ای غلام

بی نمکی چند کنی باده نوش
وز جگرم خواه کباب ای غلام

دور بگردان و شتابی بکن
چند کند عمر شتاب ای غلام

جان من سوخته دل را دمی
زنده کن از جام شراب ای غلام

آب حیات است می و من چو شمع
مرده دلم بی می ناب ای غلام

از قدح باده دلم زنده کن
تا برهد جان ز عذاب ای غلام

چون دل عطار ز تو تافته است
تافته را نیز متاب ای غلام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.