۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

دل غمدیده بدنبال کسی افتادست
دادخواهی زپی دادرسی افتادست

از من خسته خدا را به بتغافل مگذار
که مرا کار بآخر نفسی افتادست

حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی
کرده پرواز و بکنج قفسی افتادست

رفته هوشم ز سر و صبر زدل، از تو مرا
تا بسر شوری و در دل هوسی افتادست

یار صد حیف که همصحبت غیرست طبیب
گلی افسوس در آغوش خسی افتادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.