۲۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷

کاروان عشق را بانگ درای دیگرست
گوش ما بر ناله دردآشنای دیگرست

بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم
بر تنم هر داغ باغ دلگشای دیگرست

شمع ما را از نسیم صبحدم اندیشه نیست
روشنائی، محفل ما را ز جای دیگرست

زندگی بی آه و اشگم نیست ممکن همچو شمع
در دیار عاشقان آب و هوای دیگرست

صید لاغر را کنند آزاد، حیرانم چرا
هر قدم در راه من دام بلای دیگرست

هر چه می کاهد ز تن، بر روح افزاید طبیب
در جهان نیستی نشو و نمای دیگرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.