هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس دلتنگی، ناامیدی و بی‌پناهی خود می‌گوید. او از دوری معشوق رنج می‌برد و احساس می‌کند که در قفس اسیر شده است. با وجود اشک و ناله، امیدی به نجات ندارد. شاعر از ضعف خود می‌گوید و اینکه تنها نفسش باقی مانده است. او از عشق و هجران می‌نالد و احساس می‌کند که مانند شمع در حال سوختن است. در نهایت، شاعر به طبیب دل اشاره می‌کند که از غم عشق روشن شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۲۸

دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
گلزار به آسایش کنج قفسم نیست

می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست
می نالم ومانند جرس دادرسم نیست

در هجر تو بایست که یک عمر بنالم
افسوس که از ضعف بجز یک نفسم نیست

گرم است ز بس صحبت دستم بگریبان
مخمورم و بر ساغر می دسترسم نیست

بر هم زدم از ذوق اسیری پروبالی
ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست

چیند همه کس دامن گل زین چمن و من
چون غنچه بجز چیدن دامان هوسم نیست

از قطره شبنم ز گلستان چه درآید
از بهر تماشای تو این دیده بسم نیست

دل،بسکه طبیب، از غم عشقش شده روشن
بر خاطر آئینه غبار از نفسم نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.