هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از کلیم کاشانی، با زبانی نمادین و عارفانه، به توصیف عشق و جوانی می‌پردازد. شاعر از دکانی در تل عاشقان سخن می‌گوید که در آن جوانی با آوازه‌ی نیکویی حضور دارد. او با اشاره به گل و سرو، زیبایی معشوق را توصیف می‌کند و از شنونده می‌خواهد که پس از سلام، زمین را ببوسد و اگر سخنی دارد بیان کند. شعر با درخواست از معشوق برای رسیدن به داد شاعر و اشاره به بیوفایی او پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و عارفانه است که درک آن برای نوجوانان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۸

چو بگذری به تل عاشقان دکانی هست
در آن دکان چو نکو بنگری جوانی هست

یکی جوان که زآوازه نکوئی او
نهی چو گوش بهر کوچه داستانی هست

گمان مکن که چو آن عارض و چو آن قامت
گلی بباغی و سروی ببوستانی هست

پس از سلام که این شیوه بشیرانست
زمین ببوس و بیان کن گرت بیانی هست

تو بی زبانی ما را حریف حرف نه ای
بداد من برس ای شوخ تا زبانی هست

که از «کلیم » سخن سنج این ترانه عشق
میانه من و آن بیوفا نشانی هست

طبیب خسته گراز خویش میروی وقتست
هنوز در تن زار تو نیم جانی هست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.