هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او خود را برده‌ای می‌داند که در برابر زیبایی معشوق تسلیم شده است. شاعر از اضطراب و بی‌قراری خود در فراق معشوق می‌گوید و آرزوی وصال او را دارد. او خود را خاک پای معشوق می‌داند و از او می‌خواهد که رخسار خود را نشان دهد تا دل خرابش آرام گیرد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی بیشتری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۷۴

ای برده به آب‌روی آبم
وز نرگس نیم خواب خوابم

تا روی چو ماه تو بدیدم
افتاده چو ماهیی ز آبم

چون شد خط سبز تو پدیدار
بر زرده نشست آفتابم

هرگه که به خون خطی نویسی
من سر ز خط تو برنتابم

هرگه که حدیث وصل گویم
دل خون گردد ز اضطرابم

از بی نمکی و بی قراری
در سیخ جهد که من کبابم

وصلت نرسد به دل که از دل
تا با جانم خبر نیابم

من خاک توام تو گنج حسنی
بنمای رخ از دل خرابم

در پای فتاده‌ام چو زلفت
زین بیش چو زلف خود متابم

عطار ز دست شد به یکبار
وقت است که کم کنی عذابم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.