هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، رنج و اندوه ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از درد دوری معشوق، بی‌رحمی صیاد (معشوق) و اسارت در قفس غم می‌نالد. او در خلوت دل تنها به یاد معشوق است و از غم‌های عشق (مانند مجنون و لیلی، فرهاد و شیرین) یاد می‌کند. در نهایت، شاعر از بی‌خبری معشوق از دردهایش گله کرده و آرزوی پایان این رنج را دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده (مانند صیاد، قفس، پرده‌نشین) ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، فضای غمگین و یأس‌آمیر شعر برای سنین پایین مناسب نیست.

شمارهٔ ۴۰

ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ
فریاد زبی رحمی صیاد و دگر هیچ

صیاد جفا پیشه اسیران قفس را
ایکاش دهد رخصت فریاد و دگر هیچ

در خلوت دل پرده نشین نیست بجز تو
آسوده در ین پرده پریزاد و دگر هیچ

از خاطر مجنون مطلب جز غم لیلی
شیرین بود اندیشه فرهاد و دگر هیچ

غم ماند و دل از جلوه حسن تو ز جا رفت
این سیل برد خانه ز بنیاد و دگر هیچ

ای آنکه ز خونین جگرانت خبری نیست
تا کی کنی از بلهوسان یاد و دگر هیچ

زان گه که طبیب انجمن افروز نشاطست
مائین و همین خاطر ناشاد و دگر هیچ
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.