۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹

آن صبح امیدی که بدوران تو یابند
صبحیست که از چاک گریبان تو یابند

هجران تو بی مصلحتی نیست که عشاق
قدر شب وصل از شب هجران تو یابند

تا عهد وفا با تو ببندند حریفان
ای کاش چون من سستی پیمان تو یابند

گردی تو گرفتار خود از ذوق اسیری
یا بی تو اگر آنچه اسیران تو یابند

گیرم زچه دامان تو، ظلمست که خاری
آویخته بر گوشه دامان تو یابند

ما در چه شماریم که صاحب نظران را
مفتون همه از نرگس فتان تو یابند

یک یوسف اگر بود بزندان زلیخا
صد یوسف بی جرم بزندان تو یابند

آن زخم که بر دل در فیضی بگشاید
زخمیست که از خنجر پیکان تو یابند

محروم زی ای دل که بدوران فلک نیست
کامی که باندازه حرمان تو یابند

چون سینه ام از خنجر بیداد شکافند
بس بر سر هم ریخته پیکان تو یابند

در هجر طبیب اینهمه بیتابیت از چیست
آن درد نداری تو که درمان تو یابند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.