۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

کجا کسی غم شبهای تار من دارد
بحز وفا، که سری در کنار من دارد؟

باین خوشم که تو را شرمسار من سازد
تحملی که دل برد بار من دارد

سزای دوستیم بین که هر کجا ستمی است
ذخیره از پی جان فگار من دارد

گذشت یار زمن سرگران و دانستم
که کار با من و با روزگار من دارد

چرا خموش نباشم چو بشنوی از من
شکایتی که دل بیقرار من دارد

مبادا از تو خیالم بجز خیالت اگر
گذار در دل امیدوار من دارد

زدود آه دل من طبیب معلومست
که آتشی بکمین خار خار من دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.