۲۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵

فریاد من بچرخ نه هر دم نمی رسد
عیسی دمی چه سود بدردم نمی رسد

دردم ز کار برد ازین پس زمن مرنج
گر ناله ام بگوش تو هر دم نمی رسد

تا در ره تو خاک شدم مشگ ناب را
گر توتیا کنند بگردم نمی رسد

هر چند تند سیر بود سیل نوبهار
اما با شگ بادیه گردم نمی رسد

دیدم شکسته رنگی گلهای این چمن
رنگ گلی بگونه زردم نمی رسد

شادم که هست گرچه بسی دردمند عشق
درد کسی طبیب بدردم نمی رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.