هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تحول درونی خود سخن می‌گوید. او از زندگی زاهدانه و ریاکارانه دست کشیده و به سمت زندگی آزاد و بی‌قید روی آورده است. او از صومعه و تسبیح دوری کرده و به میکده و باده روی آورده است. شاعر به تقدیر و قضا اشاره می‌کند و می‌گوید که این مسیر را سرنوشت برای او رقم زده است. او از مستی و بی‌خبری خود از جهان سخن می‌گوید و دیگران را به درک حال خود دعوت می‌کند.
رده سنی: 18+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، اشاره به مصرف باده و مستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۰

دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم

جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم

از صومعه با میکده افتاد مرا کار
می‌دادم و می‌خوردم و بی می ننشستم

چون صومعه و میکده را اصل یکی بود
تسبیح بیفکندم و زنار ببستم

در صومعه صوفی چه شوی منکر حالم
معذور بدار ار غلطی رفت که مستم

سرمست چنانم که سر از پای ندانم
از باده که خوردم خبرم نیست که هستم

یک جرعه از آن باده اگر نوش کنی تو
عیبم نکنی باز اگر باده پرستم

اکنون که مرا کار شد از دست، چه تدبیر
تقدیر چنین بود و قضا نیست به دستم

عطار درین راه قدم زن چه زنی دم
تا چند زنی لاف که من مست الستم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.