۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
بود آیا که برویت نگران برخیزم

بس ملولم ز جهان بلبل خوش نغمه کجاست
کز سر هر دو جهان دست فشان برخیزم

از وصالم چه تمتع ز تو ای آفت جان
تا نشینی بکنارم ز میان برخیزم

آه از آن لحظه که در بزم نشینی تو و من
خیزم از انجمن و دل نگران برخیزم

گل دو روزیست، همان به که ازین طرف چمن
پیش از آن دم که وزد باد خزان برخیزم

هر طرف مینگرم بی خبرانند طبیب
به که از محفل این بیخبران برخیزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.