۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵

بهتر آنست که پا از سر بازار کشم
تا بکی دردسر از بار خریدار کشم

رفته در پای دلم خاری و افغان که مرا
نیست آندست که از پای دل آن خار کشم

کرده ای بر ستمم عادت از آن می ترسم
کآخر از جور تو، آهی ز دل زار کشم

من که از تنگی دل ذوق گلستانم نیست
تا قفس هست چرا حسرت گلزار کشم

جوش زد خون دل از دیده من نیست طبیب
آستینی که باین دیده خونبار کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.