۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۲

از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم

آتش عشق چون درآمد تنگ
من ز خود رستم و درو جستم

لاجرم هست نیستم، هیچم
لاجرم عاقلی نیم، مستم

چند گویم ز خود که در ره عشق
جرعه‌ای خوردم و ز خود رستم

ننگ من از من است بی من من
بر پریدم به دوست پیوستم

ساقیا درد درد در ده زود
که به یک درد توبه بشکستم

باز، خمخانه برگشادم در
باز، زنار بر میان بستم

هرچه کردم به عمرهای دراز
زان همه حسرت است در دستم

ترک عطار گفتم و بی او
دیده پر خون به گوشه بنشستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.