هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و بیداد معشوق شکایت میکند. دل او در خون است و معشوق از ارزش آن بیخبر است. شاعر خود را عاشق محزون و معشوق را شادان توصیف میکند. او از هجران و حسرت مینالد و آرزو میکند که دلش از غم رها شود. در پایان، از طبیب میخواهد با بادهای دلش را دگرگون کند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'در خون دل من' و 'حسرت' ممکن است برای مخاطبان جوان تر سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۳۱
ز بیدادت ننالد چون دل من؟
که هر دم می کنی در خون دل من
ندانستی دلم را قدر و بسیار
بجوئی و نیابی چون دل من
تو معشوقی سزد شادان دل تو
منم عاشق سزد محزون دل من
تو ساغر می کشی با غیر و غافل
که حسرت می کشد در خون دل من
چه ساغرهای حسرت زد شب هجر
به یاد آن لب میگون دل من
مروت نیست ورنه برقی از آه
زدی در خرمن گردون دل من
دلم آمد به تنگ از سینه ای کاش
فتد زین کنج غم بیرون دل من
طبیب آن باده ام در ده که سازد
به یک پیمانه دیگرگون دل من
که هر دم می کنی در خون دل من
ندانستی دلم را قدر و بسیار
بجوئی و نیابی چون دل من
تو معشوقی سزد شادان دل تو
منم عاشق سزد محزون دل من
تو ساغر می کشی با غیر و غافل
که حسرت می کشد در خون دل من
چه ساغرهای حسرت زد شب هجر
به یاد آن لب میگون دل من
مروت نیست ورنه برقی از آه
زدی در خرمن گردون دل من
دلم آمد به تنگ از سینه ای کاش
فتد زین کنج غم بیرون دل من
طبیب آن باده ام در ده که سازد
به یک پیمانه دیگرگون دل من
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.