هوش مصنوعی: شاعر در این متن از فراغت و آرامش خود پس از دوری از همراهان خسته‌اش سخن می‌گوید. او از هجران و بلای آن می‌نالد، اما در عین حال به یاد نوبهار وصال و شادی‌های گذشته می‌افتد. شاعر از طبیب خسته‌ای یاد می‌کند که دل به دیگران بسته، اما همچنان به او وفادار مانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۴۱

یاد آر ای که فارغ، در محملی نشسته
شکرانه فراغت از همرهان خسته

چشم بد فلک بین کامشب ببرم عشرت
یکسو سبوفتاده یکسو قدح شکسته

از نوبهار وصلم یاد آید و خروشم
بینم چو عندلیبی در گلشنی نشسته

روزی دوای اسیران صبری کنید و بینید
کز هم گسسته دام و درهم قفس شکسته

هجر و بلای هجران گر این بود، در وصل
بر روی عشقبازان یارب مباد بسته

در چشم نیمخوابش پیدا بود که سر خوش
در بزم مدعی دوش تا صبحدم نشسته

گفتی طبیب خسته بسته بدیگران دل
اما چنانکه بر تو بر دیگران نبسته
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.