هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین، از جدایی و هجران معشوق سخن میگوید. شاعر با اشاره به مجنون و لیلی، از عشق نافرجام و رنجهای آن مینویسد. او از ناامیدی و کوتاهی دست در رسیدن به معشوق شکایت دارد و با تصاویری مانند گل خندان بر عمر کوتاه، گذرا بودن زندگی را یادآور میشود. در پایان، امیدی به رسیدن پیام یا دیدار معشوق دارد و از عشق به عنوان طبیب جان یاد میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی، همراه با مضامین غم و اندوه، برای درک و ارتباط بهتر نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی دارد. این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.
شمارهٔ ۱۴۳
آرد شبیخون چون هجرت ای ماه
گیرد بلندی شبهای کوتاه
مجنون محزون گریان بوادی
لیلای سرخوش خندان بخرگاه
از میوه تو ای نخل سرکش
ما را چه حاصل با دست کوتاه
مگشای محمل درین گذرگه
کشتی میفکن در این خطرگاه
گر زلتی رفت با دوست میگوی
ورحاجتی هست از دوست میخواه
گریان تو منشین بنگر درین باغ
خندیدن گل بر عمر کوتاه
گویا که دارد پیغام و صلی
پیکی شتابان می آید از راه
تو مست خواب و از یارب من
آمد بیارب مرغ سحرگاه
کاهید جان را عشق طبیبم
آگاهیش نه زین عشق جانکاه
گیرد بلندی شبهای کوتاه
مجنون محزون گریان بوادی
لیلای سرخوش خندان بخرگاه
از میوه تو ای نخل سرکش
ما را چه حاصل با دست کوتاه
مگشای محمل درین گذرگه
کشتی میفکن در این خطرگاه
گر زلتی رفت با دوست میگوی
ورحاجتی هست از دوست میخواه
گریان تو منشین بنگر درین باغ
خندیدن گل بر عمر کوتاه
گویا که دارد پیغام و صلی
پیکی شتابان می آید از راه
تو مست خواب و از یارب من
آمد بیارب مرغ سحرگاه
کاهید جان را عشق طبیبم
آگاهیش نه زین عشق جانکاه
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.