۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴

شدیم پیرو بدل داغ آن جوان مانده
دمید صبح و همان شمع در میان مانده

کسی که رفت به منزل کجا بیاد آرد
زواپسی که بدنبال کاروان مانده

زطایران کهن آشیان این گلشن
غنیمت است که مشت پری نشان مانده

کنون که رخصت گلگشت گلشنم دادند
نه عندلیب و نه گلچین نه باغبان مانده

طبیب وقت تو خوش باد کز حکایت عشق
بیادگار بسی از تو داستان مانده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.