هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن میگوید و از درد دوری و نالههای عاشقانه مینالد. او از مصلحتهای زمانی و تلافیهای عمر شکایت دارد و آرزو میکند که حتی پس از مرگ، یادش در آستان عشق باقی بماند. شاعر همچنین از بیپاسخ ماندن نالههایش در راه عشق گلایه میکند و حال خود را مانند شمع صبحگاهی توصیف میکند که جانش به لب رسیده است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و فراق، همراه با اصطلاحات و تشبیهات ادبی، برای درک و ارتباط بهتر نیاز به بلوغ فکری و تجربههای عاطفی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
شمارهٔ ۱۴۷
از ما درین گلستان جویند گر نشانی
بر گلبنی است ما را دیرینه آشیانی
با ما اگر نشینی از مصلحت زمانی
عمری پی تلافی هم بزم دیگرانی
یکدم بطاقت خود گر داشتم گمانی
می کردم از تغافل یکچندش امتحانی
کافیست این سعادت ما را که بعد مردن
بر زیر سر گذاریم خشتی ز آستانی
افغان که در ره عشق نشنیدم و ندیدم
نه ناله درائی نه گرد کاروانی
داریم از فراقت ای مهر عالم افروز
چون شمع صبحگاهی بر لب رسیده جانی
امشب طبیب دلها از ناله تو خون شد
پیداست از فغانت کز دلشکستگانی
بر گلبنی است ما را دیرینه آشیانی
با ما اگر نشینی از مصلحت زمانی
عمری پی تلافی هم بزم دیگرانی
یکدم بطاقت خود گر داشتم گمانی
می کردم از تغافل یکچندش امتحانی
کافیست این سعادت ما را که بعد مردن
بر زیر سر گذاریم خشتی ز آستانی
افغان که در ره عشق نشنیدم و ندیدم
نه ناله درائی نه گرد کاروانی
داریم از فراقت ای مهر عالم افروز
چون شمع صبحگاهی بر لب رسیده جانی
امشب طبیب دلها از ناله تو خون شد
پیداست از فغانت کز دلشکستگانی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.