هوش مصنوعی: شاعر در حال مستی از معشوق خود شکایت می‌کند که چرا عهد دوستی را شکسته است. او از درد فراق می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که به یاد او باشد. همچنین، شاعر به بت‌پرستی معشوق اشاره می‌کند و از شوق دیدار او، حتی طبیب را نیز مست و ناهشیار توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مستی و بت‌پرستی ممکن است نیاز به توضیح بیشتری برای گروه‌های سنی پایین‌تر داشته باشد.

شمارهٔ ۱۵۱

بساقی گفت در میخانه مستی
بدستی ساغر و مینا بدستی

که عهد دوستی با ما نگارا
چرا بستی و بی موجب شکستی

بپرس از ما که واپس ماندگانیم
براحت ای که در منزل نشستی

عماری کش مرو چندان شتابان
کنون چو محملش بر ناقه بستی

مگر آن دل شکن آمد که از دل
بگوشم آمد آواز شکستی

بشارت باد خاصان حرم را
که عزم تو به دارد بت پرستی

مگر با یار می خوردی که از شوق
طبیب امشب نه هشیاری نه مستی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.