۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

تو که ای امیر داری ز سراغ من فراغی
چه شود اگر بگیری ز غلام خود سراغی

چو تو گلشنی و باغی بکنار من چو آئی
چه روم بگشت گلشن چه روم بسیر باغی

زجفا و جور گردون چو شکسته و ضعیفم
زشراب کهنه ساقی برسان بمن ایاغی

زستمگری چگونه، بودم امید مرهم
که بروی داغ دیگر نهدم بسینه داغی

بروم اگر بگلشن بگلی نظر ندارم
که بگلشنی نرفتم که نبود بانگ زاغی

نبود طبیب دیگر سرو برگ نظم و شعرم
که جدا ز همزبانان نبود مرا دماغی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.