۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۴

چو باشد مایل بیداد شاهی
چه خیزد از فغان دادخواهی

ببخشا بر تهیدستان خدا را
بشکر آنکه داری دستگاهی

شبست و وادی و گمکرده راهم
مگر آید زغیبم خضر راهی

زخیل آن سگانم کو ندارد
بغیر از آستان تو پناهی

عجب دارم که چون میرم باین سوز
گلی روید زخاکم یا گیاهی

در آن ملکی که شاهی داورش نیست
مبارک ملکی و فرخنده شاهی!

طبیب خسته را بیجا مرنجان
حذر میکن ز آه بی گناهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.