۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶

حیف از تو که ارباب سخن را نشناسی
از مرغ چمن زاغ و زغن را نشناسی

عمریست نفس سوخته ام حیف بسی هست
کز مرغ قفس مرغ چمن را نشناسی

این با که توان گفت که با دعوی فطرت
معنی نو و لفظ کهن را نشناسی

نشناسی اگر خار ز گل زاغ ز بلبل
سهلست دریغا که سخن را نشناسی

خوشباش طبیب ارشنوی طعنه ز راهب
افسوس که آن عهد شکن را نشناسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.