۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۸

رفتند همرهان و تو در فکر منزلی
آه این چه غفلتست دریغا که غافلی

از دود آه سوختگان باش برحذر
اندیشه کن مباد نهی داغ بر دلی

مشکل ز کار تا نگشائی تو، خلق را
مشکل ترا ز کار گشایند مشکلی

کشتی فکنده ایم بدریای بی کنار
ما را مگر بگوش رسد نام ساحلی

حسرت مراست روی تو در پرده حجاب
خوش بی حجاب آنکه در آئی بمحفلی

از دشت جای خار ز بس گل دمید طبیب
از دیده خون ببار بدنبال محملی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.