۱۸۸ بار خوانده شده

بخش ۷۳ - پادشاهی پیروز

زهرمز چو پیروز دل شاد شد
روانش ز اندیشه آزاد شد

بیامد به تخت مهی بر نشست
همان دست کهتر برادر به دست

یکی خشک سالی بیامد پدید
که کس در جهان روی سیری ندید

به هامون درآمد شه نام دار
همی خواست از دادگر زینهار

چو زین گونه شد شاه با آفرین
بیامد یکی ابر در فرودین

همی در ببارید بر خاک خشک
همی آمد از بوستان بوی مشک

چو پیروز ازین روز تنگی برست
یکی شارسان کرد جای نشست

که یادان فیروز بد نام او
از آن جا برآمد همه کار او

در این روز گویند پیروز رام
که پیروز آن جا بشد شادکام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۲ - پادشاهی هرمزد
گوهر بعدی:بخش ۷۴ - جنگ پیروز با افتالیت ها و کشته شدنش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.