هوش مصنوعی:
پرویز شاه پس از نشستن بر تخت، جشنی باشکوه برگزار کرد و به مهمانان هدایای زیادی بخشید. او همه زندانیان را آزاد کرد و فرستادهای نزد بهرام گرد فرستاد تا او را به راه راست دعوت کند. بهرام گرد پاسخ تهدیدآمیزی داد و خود را شایستهتر از پرویز دانست. پرویز که از پاسخ بهرام خشمگین شد، سپاهی گرد آورد و به سوی بهرام حرکت کرد. در نهایت، پرویز شکست خورد و مجبور به فرار شد. او به بیابانها پناه برد و از قیصر روم، موریوس، درخواست کمک کرد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم تاریخی و سیاسی پیچیده، همچنین صحنههای جنگ و درگیری است که برای مخاطبان جوانتر ممکن است نامناسب باشد.
بخش ۸۱ - پادشاهی خسرو پرویز
چو بر تخت بنشست پرویز شاه
بیاراست جشنی چو تابنده ماه
برویش ببخشید بسیار چیز
مهان را نوازش بسی کرد نیز
سران به مهمانی خویش خواند
همه بندیان را ز زندان رهاند
فرستاده اش نزد بهرام گرد
همه گونه تشریف شایسته برد
همی گفت گر باز آید به راه
نمایمش سالار ایران سپاه
سپهدار ایرانش خواهم بداد
نیارم ز کردار او هیچ یاد
فرستاده را گفت بهرام گرد
که سازم به خسرو یکی دستبرد
که از روسبی باشد او را نژاد
بر او روزگار بزرگی مباد
الان شاه چون شهریاری کند
که بر کشتن شاه یاری کند
منم شاه دین دار والا گهر
همان دشمن مرد بیدادگر
چو خسرو زبهرام پاسخ شنید
رخش گشت هم چون گل شنبلید
بدانست کان دو دکون دراز
نگردد بدین گفته از راه باز
به لشگر بسی داستان ها بخواند
وز آن پس سپه سوی نیزیب زاند
همی خواست خسرو شبیخون کند
جهان را به بهرام وارون کند
بر او تاخت آورد بهرام نیز
ندید ایچ چاره بغیر از گریز
تنی چند بودند همراه اوی
که خسرو سوی راه آورد روی
گذشت از بیابان شط فرات
به سیرسیزیوم آمد از آن فلات
پروتوس کو بد به دز کوتوال
پذیرفت شه را به فرخنده فال
دگر روز خسرو به درد و فسوس
یکی نامه بنوشت زی موریوس
که او بود قیصر در آن روزگار
ازو خواست یاری پی کارزار
بیاراست موریس یک انجمن
در آن کار شد با سران رای زن
بیاراست جشنی چو تابنده ماه
برویش ببخشید بسیار چیز
مهان را نوازش بسی کرد نیز
سران به مهمانی خویش خواند
همه بندیان را ز زندان رهاند
فرستاده اش نزد بهرام گرد
همه گونه تشریف شایسته برد
همی گفت گر باز آید به راه
نمایمش سالار ایران سپاه
سپهدار ایرانش خواهم بداد
نیارم ز کردار او هیچ یاد
فرستاده را گفت بهرام گرد
که سازم به خسرو یکی دستبرد
که از روسبی باشد او را نژاد
بر او روزگار بزرگی مباد
الان شاه چون شهریاری کند
که بر کشتن شاه یاری کند
منم شاه دین دار والا گهر
همان دشمن مرد بیدادگر
چو خسرو زبهرام پاسخ شنید
رخش گشت هم چون گل شنبلید
بدانست کان دو دکون دراز
نگردد بدین گفته از راه باز
به لشگر بسی داستان ها بخواند
وز آن پس سپه سوی نیزیب زاند
همی خواست خسرو شبیخون کند
جهان را به بهرام وارون کند
بر او تاخت آورد بهرام نیز
ندید ایچ چاره بغیر از گریز
تنی چند بودند همراه اوی
که خسرو سوی راه آورد روی
گذشت از بیابان شط فرات
به سیرسیزیوم آمد از آن فلات
پروتوس کو بد به دز کوتوال
پذیرفت شه را به فرخنده فال
دگر روز خسرو به درد و فسوس
یکی نامه بنوشت زی موریوس
که او بود قیصر در آن روزگار
ازو خواست یاری پی کارزار
بیاراست موریس یک انجمن
در آن کار شد با سران رای زن
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۸۰ - پادشاهی هرمز
گوهر بعدی:بخش ۸۲ - پادشاهی بهرام چوبینه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.