هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و دردهای ناشی از آن سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشقش به معشوق بی‌پاسخ مانده و از این رنج می‌کشد. شاعر از بی‌وفایی معشوق و نبود پیمان در عشق شکایت دارد و احساس می‌کند که خود را در دام عشق اسیر کرده است. در نهایت، او آرزوی یک بوسه بی‌زر از معشوق را دارد، هرچند که خود را ناتوان از تحمل این عشق می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و بی‌وفایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۵۲۲

اگر عشقت به جای جان ندارم
به زلف کافرت ایمان ندارم

چو گفتی ننگ می‌داری ز عشقم
که من معشوق اینم کان ندارم

اگر جانم بخواهد شد ز عشقت
غم عشق تورا فرمان ندارم

تو گفتی رو مکن در من نگاهی
که خوبی دارم و پیمان ندارم

من سرگشته چون فرمان نبردم
از آن بر نیک و بد فرمان ندارم

چو خود کردم به جای خویشتن بد
چرا بر خویشتن تاوان ندارم

کنون ناکام تن در دام دادم
که من خود کرده را درمان ندارم

چو هرکس بوسه‌ای یابند از تو
من بیچاره آخر جان ندارم

بده عطار را یک بوسه بی زر
که زر دارم ولی چندان ندارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.