هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناتوانی خود در برابر مشکلات و سختی‌های زندگی سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که دیگر توانایی مقابله با مشکلات را ندارد و مانند شمعی است که در حال گداختن است. شاعر از بی‌پناهی و ناامیدی خود می‌گوید و از این که چاره‌ای برای مشکلاتش ندارد، اظهار ناراحتی می‌کند. او همچنین از این که نمی‌تواند احساسات و نیازهای درونی خود را آشکار کند، احساس خستگی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی و غم‌های وجودی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۳۸

کار چو از دست من برفت چه سازم
مات شدم نیز خانه نیست چه بازم

در بن این خاکدان عالم غدار
اشک فشان همچو شمع چند گدازم

چون نفسی دیگرم ز عمر امان نیست
این نفسی چند در هوس به چه تازم

چو گل یک روزه در میانهٔ صد خار
بر سر پایم نشسته سر چه فرازم

پردهٔ من چون درید پرده‌در چرخ
در پس این پرده، پرده چند نوازم

چارهٔ من چون به دست چاره گران نیست
حیله چه گویم کنون و چاره چه سازم

قصهٔ اندوهت آشکار چه گویم
زانکه من خسته دل نهفت نیازم

واقعه کوته کنم چه گویم ازین بیش
خاصه که پیش اندر است راه درازم

ای دل عطار دم مزن که درین دیر
دم نتوان زد ز سر پردهٔ رازم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.