هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او آرزو می‌کند که بتواند حتی سایه‌ای از معشوق را ببیند و از درد فراق و اندوه دوری شکوه می‌کند. شاعر از عشق خود به معشوق و آرزوی دیدار او می‌گوید و از اینکه حتی خاک پای معشوق را سرمه‌ی چشم خود می‌داند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۷۷

محلم نیست که خورشید جمالت بینم
بو که باری اثر عکس خیالت بینم

کاشکی خاک رهت سرمهٔ چشمم بودی
که ندانم که دمی گرد وصالت بینم

صد هزاران دل کامل شده در کوی امید
خاک بوس در و درگاه جلالت بینم

همچو پروانه پر و بال زنم در غم تو
گر شبی پرتو آن شمع جمالت بینم

جگرم خون شد از اندیشهٔ آن تا پس ازین
جان و دل خون شود و من به چه حالت بینم

تو مرا دم به دم اندر غم خود می‌بینی
من زهی دولت اگر سال به سالت بینم

خاک پای تو شدم خون دلم پاک مریز
نی بخور خون دل من که حلالت بینم

گر دهد شرح غمت خاطر عطار بسی
نشوم هیچ ملول و نه ملالت بینم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.