۳۱۶ بار خوانده شده
این دل پر درد را چندان که درمان میکنم
گوییا یک درد را بر خود دو چندان میکنم
بلعجب دردی است درد عشق جانان کاندرو
دردم افزون میشود چندان که درمان میکنم
چند گویی توبه آن از عشق و زین ره باز گرد
چون توانم توبه چون این کار از جان میکنم
از میان جان نگیرد عشق او هرگز کنار
کز میان جان هوای روی جانان میکنم
این عجایب بین که نگذارند در گلخن مرا
وانگهی من عزم خلوتگاه سلطان میکنم
عشق توتاوان است بر من چون نیم در خورد تو
مرد عشق خود تویی پس من چه تاوان میکنم
چون دل و جانم به کلی راز عشق تو گرفت
من چرا این راز را از خلق پنهان میکنم
نی خطا گفتم تو و من کی بود در راه عشق
جملهٔ عالم تویی بر خویش آسان میکنم
تا گهرهای حقیقت فاش کردم در جهان
با دل عطار دلتنگی فراوان میکنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گوییا یک درد را بر خود دو چندان میکنم
بلعجب دردی است درد عشق جانان کاندرو
دردم افزون میشود چندان که درمان میکنم
چند گویی توبه آن از عشق و زین ره باز گرد
چون توانم توبه چون این کار از جان میکنم
از میان جان نگیرد عشق او هرگز کنار
کز میان جان هوای روی جانان میکنم
این عجایب بین که نگذارند در گلخن مرا
وانگهی من عزم خلوتگاه سلطان میکنم
عشق توتاوان است بر من چون نیم در خورد تو
مرد عشق خود تویی پس من چه تاوان میکنم
چون دل و جانم به کلی راز عشق تو گرفت
من چرا این راز را از خلق پنهان میکنم
نی خطا گفتم تو و من کی بود در راه عشق
جملهٔ عالم تویی بر خویش آسان میکنم
تا گهرهای حقیقت فاش کردم در جهان
با دل عطار دلتنگی فراوان میکنم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.