۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۹

دردا که ز یک همدم آثار نمی‌بینم
دل باز نمی‌یابم دلدار نمی‌بینم

در عالم پر حسرت بسیار بگردیدم
از خیل وفاداران دیار نمی‌بینم

در چار سوی عالم شش گوشهٔ توتویش
یک دوست نمی‌بینم یک یار نمی‌بینم

بسیار وفا جستم اندک قدم از هرکس
در روی زمین اندک بسیار نمی‌بینم

چندان که در آن وادی کردم طلب یک گل
در عرصهٔ این وادی جز خار نمی‌بینم

تا چند درین وادی بر جان و دلم لرزم
کانجا به دو جود جان را مقدار نمی‌بینم

تا چند ز نادانی دیوان جهان دارم
چون مورد درین دیوان جز مار نمی‌بینم

هر روز ازین دیوان صد غم برما آید
دردا که درین صد غم غمخوار نمی‌بینم

گر زانکه اثر بودی در روی زمین کس را
زانگونه اثر کم شد کاثار نمی‌بینم

عطار دلت بر کن از کار جهان کلی
کز کار جهان یک دل بر کار نمی‌بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.