هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس گم‌گشتگی و ناامیدی خود در جستجوی معشوق و حقیقت زندگی سخن می‌گوید. او از دریا و راه بی‌پایانی که در آن گرفتار شده و از درمان دردهایش ناامید است، صحبت می‌کند. شاعر به دنبال گنجی است که سرانجام آن را نمی‌داند و در مسیری بی‌پایان قدم می‌زند. او از عشق و جستجوی معشوق می‌گوید، اما احساس می‌کند که هیچ‌کس در این راه به او کمک نمی‌کند. شاعر به مخاطب توصیه می‌کند که اگر به دنبال معشوق است، باید از جان خود بگذرد و به عشق حقیقی برسد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. مفاهیمی مانند جستجوی حقیقت، ناامیدی، و عشق حقیقی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۸۰

به دریایی در افتادم که پایانش نمی‌بینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمی‌بینم

در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که در جوید که جویانش نمی‌بینم

چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمی‌دانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمی‌بینم

درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان
ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمی‌بینم

به خون جان من جانان ندانم دست آلاید
که او بس فارغ است از ما سر آنش نمی‌بینم

دلا بیزار شو از جان اگر جانان همی خواهی
که هر کو شمع جان جوید غم جانش نمی‌بینم

برو عطار بیرون آی با جانان به جان بازی
که هر کو جان درو بازد پشیمانش نمی‌بینم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.