هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او از زلف معشوق که نماد کفر و دین است، غمزه‌های کمین‌کننده‌اش، و دل‌شکستگی‌های خود می‌گوید. شاعر با توصیف حالات مختلف خود مانند سرگشتگی، سوگواری، و دست‌برسر زدن، عمق عشق و رنج خود را بیان می‌کند. او همچنین از وفاداری خود به معشوق و ناتوانی در دیدن جهان بدون نور رخسار او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۸۲

ای برده به زلف کفر و دینم
وز غمزه نشسته در کمینم

سرگشته و سوکوار از آنم
شوریده و خسته دل ازینم

تا دایره وار کرد زلفت
بر نقطهٔ خون نگر چنینم

از بس که زنم دو دست بر سر
آید به فغان دو آستینم

گه دست گشاده به آسمانم
گه روی نهاده بر زمینم

با این همه جور کز تو دارم
بی نور رخت جهان نبینم

بر باد مده مرا که ناگه
در تو رسد آه آتشینم

عطار شدم ز بوی زلفت
ای زلف تو مشک راستینم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.