۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

بر وی تو بروشنی از مهر و ماه به
زلفین تو ببوی ز مشک سیاه به

تو چون بنفشه ای و دگر نیکوان چو کاه
دانی هر آینه که بنفشه ز کاه به

گر من دل کسی بنوازم مشو ز جای
کاندر جهان مرا همه کس نیکخواه به

هرچند نیکوان جهان با منند پاک
نزدیک من تو از همه جائی و جاه به

هستند بر سپهر فراوان ستارگان
لیکن بمرتبت توئی از مهر و ماه به

هرچند عاشقم دل عاشق نگاه دار
زیرا که داشتن دل عاشق نگاه به

کاین عاشقی چو بازی شطرنج هندویست
گاهی بود بلعب پیاده ز شاه به

آمد رسول آن بت آزاده
آن زلف پر ز چین و پری زاده

ای من سپرده دل بمهر او
او جان و دل بصحبت من داده

گفتم که یاد ناری بیدلی را
همچون تو در بلای غم افتاده

بند خطش گشادم و کرد بر من
از چشم چشمه خون بگشاده

گشتم نوان چو مردم بیچاره
کردم سرشک دیده چو بیجاده

دادم جواب و گفتم هستم من
او را بجان مال و دل ایستاده

زان کار دیر شد که فلک پیشم
هر روز بود شغلی بنهاده

رستم ز شغلهاش بجان رستم
هستم بخواستاریش آماده

ساده کنم دلم ز غمان هزمان
بر من جهان شود بخوشی ساده

گر شعر خوش نیامد معذورم
کم طبع خوش نباشد بی باده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.