۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۸

اکنون که نشانهٔ ملامیم
وانگشت نمای خاص و عامیم

تا کی سر نام و ننگ داریم
زیرا که نه مرد ننگ و نامیم

در شهر ندا زنیم و گوییم
معشوقهٔ خویش را غلامیم

هم نام به باد داده هم ننگ
واندر طلب نشان و نامیم

لیکن شب و روز در خرابات
با رود وسرود و نقل و جامیم

واجب نبود نگار دیدن
زیرا که به کار ناتمامیم

دیوانه نه‌ایم حاش‌لله
با عقل و هدایت تمامیم

نیکوست وصال یار با فال
زیرا که درین چنین مقامیم

عطار وجود خود برون نه
چون دانستی که ناتمامیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.